جدول جو
جدول جو

معنی هوس گوی - جستجوی لغت در جدول جو

هوس گوی(زَ وَ)
سوفسطایی. اهل سفسطه. (یادداشت مؤلف) :
شراب حکمت شرعی خورید اندر حریم دین
که محرومند ازاین عشرت هوس گویان یونانی.
سنائی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ وَ)
سفسطه
لغت نامه دهخدا
(تُ مَ کَ دَ / دِ شُ دَ / دِ)
سخن خوب گوینده، شیرین زبان، خوش مقال، خوش سخن، خوبگو:
سپهبد چنین دادپاسخ بدوی
که ای شاه نیک اختر خوبگوی،
فردوسی،
چنین گفت خودکامه بیژن بدوی
که من ای فرستادۀ خوبگوی،
فردوسی،
فرستاده یی را بنزدیک اوی
سرافراز و بادانش و خوبگوی،
فردوسی،
کسی که ژاژ دراید بدرگهی نشود
که خوب گویان آنجا شوند کندزبان،
فرخی
لغت نامه دهخدا
(گَ)
ننری. رجوع به لوس گیری شود
لغت نامه دهخدا
(رَ زَ)
هزل گو. رجوع به هزل گو شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شیرین گفتار:
ای پسر می گسار نوش لب و نوش گوی
فتنه به چشم و به خشم فتنه به روی و به موی،
منوچهری
لغت نامه دهخدا
تصویری از لوس گری
تصویر لوس گری
خود را بیجا عزیز نمودن ننری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزل گوی
تصویر هزل گوی
تماخره گوی یاوه داری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت گوی
تصویر هفت گوی
هفت آسمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هو گویک
تصویر هو گویک
((هُ یَ))
مرغ حق گو، مرغ شب آویز
فرهنگ فارسی معین